بهار از انتهای باغچه گذشت
امشب ماه یک گل اطلسی عطر آگین است
و پروانه های نقره ای ستاره ها
به گردش درپرواز
تمام شب دررویای یک بوسه فرو رفته است
حتی شاخه های معطر سیب
پیچیده درمهی از ابریشم و ابر
دست افشان درالتهاب بوسه های ماه
بگذار برایت از عشق بگویم
آیا گل شمعدانی را دیده ای؟
وقتی که از رطوبت مرگ گریخته است
وسربردامن پنجره گشاده برنور نهاده است
وقتی که پائیز را از باد برده است
و خو د را به تمامی بدستهای بهار سپرده است
و یا پرستوی خسته ای
که درست در لحظه ای که تو می اندیشی مرده است
به ناگهان پر می کشد
ودردایره های آبی افق دور میشود
عشق لانه کوچکی است که بالای درخت بری های وحشی
رابین های خوب آلود را درخود فشرده است
عشق رویش گلی وحشی است
که قلب تنهای بیابان را به وجد آورده است
عشق آرامش زلال این شب معصوم است
که سکوت خود را به تمامی به من بخشیده است
تا درجستجوی آن دانه ازلی
که درخت انجیر را بارور کرد
به تمامی ستاره ها سفر کنم
از کدام ابر فرو چکید آن دانه اشک
که مروارید پنهان دریا ها گشت؟
درجستجوی تو ای عشق
امشب به تما م کهکشان ها سفر میکنم
و درامتداد ستاره ها
به ابتدای زما ن خواهم رفت